باده ای خواهم جهانسوز و دلی باده گسار

تا که باز آرد دلم را، در شکیب و در قرار


تا خرابم سازد از آن می که بر بادی دهد

لشگرِ این زهد پوچ و شیوه ی لیل و النهار*


گر خطرها باشد اندر وصل آن لیلی چه باک 

هر که مجنون باشد او، بر کف گذارد جانِ زار


کاروان سالار راهم کو، در این راه خطیر؟

جز یکی رطلی گران*و یک دلی بی اعتبار


نقطه ی عشقی که بر نیش و خَمِ پرگار شد

میکشد دل را به سوی حلقه های بیشمار


زین تنِ خاکی ملولم، ساقیا نقشی بزن

تا خزانم بُگذرد و سر بر آرم در بهار*


ای دریغا گویِ سبقت در سفر* را خوش رُبود

غمگسارم در شباب و بیدلانِ میگسار


زین همه مستان ندیدم، مستی از خود بیخبر

کو نباشد غافل از پیمانه ی روزِ شمار*


خاطرت از من نرنجد، گر چو من آغشته ای*

از لب ساقی مست و ساغری مینو تبار


من که شهماتِ رُخ و پیلِ تو گشتم این زمان*

فتنه ای دیگر مجو، من را مکش اندر حصار 


ترسمی چون من بنالی، از شبِ عیش و شباب

گر کنون غافل شوی از رِخوت صبحِ خُمار*


عالم خاکی چه دادت ؟ تا که بازش ناگرفت

عالمی دیگر بجو ، کانجا بُوَد دارالقرار *


می، بخور در بزمِ رندان همچو مرغی بیقرار

دعوی رندی مکن، وانگه که گشتی مردِ کار*


خون به دل سازم تو را با گریه های بیصدا

تا تو هم سهمی بگیری، از جفای روزگار 


هر چه گوئی ای شباهنگ، خیز و اکنون بوسه زن

بر خَمِ آن ترک زلفِ زیبا، همچو یک باده گسار


================================




* شیوه ی لیل و النهار = کنایه از گردش روزگار

* رطل گران = جامی بزرگ از شراب 

* سر بر آرم در بهار = کنایه از زندگی بعد از مرگ

* سبقت در سفر = کنایه از مردن 

* روزِ شُمار = روز قیامت    

* آغشته = کنایه از اینکه به عشق آغشته شدن

* شهمات = مات شدن در بازی شطرنج یا زندگی

*  رخوت صبحِ خُمار = کنایه از سستی پیری 

* دارالقرار = جهان ابدی ، مکان آرامش 

* مردِ کار = سالک و رهرو حقیقی در راه خدا  


      



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

اجاره ماشين عروس برق ساختمان ، برق قدرت پیام آوران پارسیان غزل‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎های روان باهوش ها پونه پلاس داستان ها و نوشته های آوشک