به هر کجا که روانم، ز دیده خون بِفِشانم 

غم دلم به که گویم، که با سخن نتوانم


به چشم من تو نظر کن،در آن ببین که چه گوید

هر آنچه را که بدیدی، همان بُوَد غم جانم


ز حرف دل به که گویم، که آتشی به درونست 

چو این سخن نَتَوانم، ز دیده خون بِفِشانم


غم از دلم تو بدر کن، به آب دیده نظر کن

که اشک من چو بلغزد، ز خون دل بچکانم


دمی که در تب و تابم، سحر شود و نخوابم

چو مرغ بی پر و بالی، به سوی کعبه دوانم 


به کعبه چون نشنیدی، صدای حسرت این دل

کجا روم به که گویم، چه در دلم بِکِشانم


نگر به این دل زارم، که حسرتی ز چه دارم

در این فضای غم آلود، چرا چنین به فغانم 


چو دورم از همه یاران، چو بیخبر ز عزیزان

کجا روم به شکایت، بجز خدای جهانم


غمی درون شباهنگ، زند به سینه ی او چنگ

ولی ز این غم دوران، سخن به کس نَتَوانم


==============================


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

پروکسی تلگرام Mahdi Ghasemi | مهدی قاسمی سالنامه مشهد تولیدی مانتو رنوس مخزن کتاب و مقالات هوش مصنوعی خدمات موبايل دانلود بازی